از برج و بارو های سیمانی از زنده های مرده دلگیرم
ای سنگ آدم ها خداحافظ با این قطار از شهرتون میرم
از عابرای بی صدا خستم اینجا همه مُردن پر از روحه
باید برم اونجا که تو خاکش هر آدمی که یه برج نه کوهه
من گور خوابه زنده ها بودم بسه منو راهی نورم کن
دعوت کن این جامونده از راهو از این منه سرگشته دورم کن
باید سفر کرد تا تو تا اوج غربت نشینی
این شهر ویرون لهم کرد ممد نبودی ببینی
این شهر از تو خالی شد و درد بعد از تو با ما چه ها کرد
من بر نمیگردم از تو ممد به این شهر برگرد
از آسمون دودی دنیا تا آسمون آبی پرواز
فرق من و تو تو همین جاهاست راهای بسته راهای باز
تو ازدحام این شلوغی ها بازار پر از معرکه گیره
اونی که از بازار بیزاره یه پاش توی معرکه گیره
تو آروزهاتو کفن کردی تا آرزوی آخرم باشی
سنگر گرفتم از همه جز تو شاید یه جا هم سنگرم باشی
باید سفر کرد تا تو تا اوج غربت نشینی
این شهر ویرون لهم کرد ممد نبودی ببینی
این شهر از تو خالی شد و درد بعد از تو با ما چه ها کرد
من بر نمیگردم از تو ممد به این شهر برگرد
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0